شب را چو گربه ای که بخوابد به دامنم ، من ناز می کنم

در تو پیچیده شبی طوفان ها ؟ / بر تو باریده شبی بارانی ؟ / بر مژگانم آویخته دود / چشمه های باران / به کدام رود به ریخت ؟ /

شب را چو گربه ای که بخوابد به دامنم ، من ناز می کنم

در تو پیچیده شبی طوفان ها ؟ / بر تو باریده شبی بارانی ؟ / بر مژگانم آویخته دود / چشمه های باران / به کدام رود به ریخت ؟ /

عشق یعنی . . . . . 12


از صدای سخن عشق  ندیدم  خوشتر 

یادگاری که در این گنبد داوار بماند


عشق یعنی   مستی و دیوانگی . . عشق یعنی در جهان بیگانگی 

عشق یعنی  شب نخفتن تا سحر . . عشق یعنی  سجده ها با چشم تر

عشق یعنی  سر به در آویختن . . عشق یعنی اشک حسرت ریختن


عشق یعنی در جهان رسوا شدن . . عشق یعنی مست و بی پروا شدن

عشق یعنی سوختن یا ساختن . . عشق یعنی زندگی را باختن 

عشق یعنی انتظار و انتظار . . عشق  یعنی هر چه بینی عکس یار


عشق یعنی بیستون کندن بدست . . عشق یعنی زاهد اما بت پرست

.............................................................................

.....................................

. . هرگز آدرس ایمیلی را اشتباه ننویسید . . 11


هرگز آدرس ایمیلی را اشتباه ننویسید 


مردی میان سال را سفری پیش آمد .  همسر زیبایش او را تا  پای   قطار

مسافر بری بدرقه  . و با بوسه ای  عاشقانه  دعایش کرد  .  مرد  . بعداز

به مقصد رسیدن  در هتلی  اقامت کرد که هر اتاق یک کامپیوتر داشت

بلافاصله برای  همسرش   ایمیلی نوشت   . .  . . ولی  از روی عجله  .  . .


آدرس  را اشتباه نوشت  !! .


در یکی از شهر ها  زنی زیبا  .  از خاک سپاری  همسرش  اندوهگین  بخانه

آمد  . یکراست بسوی کامپیوتر . تا پیام های تسلیت را پاسخگو باشد .

اما  . . بمحض خواندن  اولین پیام . جیغی بلند کشید و بی حال نقش  بر

زمین  شد . پسر جوانش  از اتاق بیرون آمد . . سر مادر را بر زانو گرفت

و جویای حالش . . مادر . مانیتور را نشان داد !! . . پسر جوان بسوی مانیتور

رفت و پیامی را که رسیده بود خواند . . . . نوشته شده بود . . . همسر زیبا

و مهربانم   . من  بسلامتی  رسیدم  . سفرم اصلا سخت نبود !! . . مردم  بی

خود می گویند سخت و جان فرساست . . اینجا که رسیدم  به هتلی رفتم  !!

آخر اینجا همه هتل میروند !! در هر اتاق یک کامپیوتر است !! . و من دارم

برایت می نویسم . . . کاش تو هم با من می آمدی  !! . . خیلی خوش می گذشت

کاری کن که به نزد من بیایی . . نترس . . اصلا ترس ندارد !! . . اینجا کسی

با کسی کاری ندارد  !! . زودتر بیا . فقط اینجا هوایش  خیلی گرم است . .

مانند این است که من به جهنم آمده ام . . تو  هم بیا . . حتی اگر جهنم باشد

در کنار هم  خواهیم بود . . دوستت دارم  !! همسرت  .

......................................................................................

..........................................

. مرثیه ای برای خوان هشتم . . 10


مرثیه ای برای وبلاگ قبلی ام ، با عنوان . . خوان هشتم . . که نه  آن وب

فراموش می شود . و نه حشمت و عظمت اش .

آن وب دماوندیست  استوار .  طرفدارانش بی شمار


http://khane8tom.blogsky.com


دوستش دارم  و خواهم داشت . با همه ی آن عزیزانی  که سال ها

با من همراه و هم گام و هم آهنگ  بودند . و بسیار حمایتم کردند

هرگز فراموشم نمی شوند . . هر چند تعطیل کردن نابهنگام  وب

را بر نمی تابند . و سرزنشم می کنند .


اما . نمیدانند که باید می رفتم . تا همیشه بمانم .

و این سروده برای . . خوان هشتم . . و بی شمار عزیزانم 


من با صفای نیت پاکم گریه می کنم 

جایی که شب حصار حسادتش

بندی به پای آهوی خورشید می شود

من با صفای نیت پاکم  گریه می کنم 

جایی که آئین  صداقت 

آیینه تزویر می شود

جایی که باغ خزان زده یاد بهار می کند

من با صفای نیت پاکم گریه می کنم

جایی که عشق مُرده  و شور و نشاط هم 

.......................................................

.............................

............

. افکار شاعرانه . . . 9


هر زمان سوژه ای نداشته باشم . یکی از اشعار مجموعه شعرم را

اینجا می نویسم  .  دقیقاً مانند حالا !! .  سروده ام را بخوانید . .

اگر باب طبع نظر والایتان نبود

لطفاً  از زدن هر نوع حرف رکیک . خود داری کنید !!!


افکار شاعرانه


من هیاهوی ریزش آب از یک صخره ام

من نسیم بی اثر بر خار و بر گل جاریم 

من صدای چک چک باران ز ناودان کوچه ام


همره بادهای زوزه گر از روی برف

شبنم جنگل به صبحی دلپذیر

عطر آن شالی به هنگام غروب

آن مه پیدا و نا پیدای این دریا منم


آن هیاهوی جرس  یک کاروان را مژده داد

سایه روشن های مهتاب . .

ساقی و مستی و شاهد را نشان 

آه . . . آن میخانه ها . . پروانه ها . . عاشقان بی شمار

بلبلان و باغ و گل ها پرنیاز

آن کتاب نیمه باز

در کنار دفتری هم یک قلم

از کدامین یک نویسم . . ؟؟

از کدامین  ؟؟

........................................................

.............................

. قطعه ادبی . . 8


می خواهم  زین پس آنچه را که می نویسم  جمع آوری کنم  . شاید روزی

تصمیم به چاپ آن  گرفتم  . هر چند دیر بفکرم رسیده  . اما .  در این

بازی باز هم  من برنده خواهم بود .


تنها در اتاقم  سرگردان  . . ساعت هاست پشت میز کارم نشسته

اندیشه می کنم . . می خواهم بنویسم  . اما  ،  از چه  ؟  از که  ؟

از کجا و چگونه  ؟  .   غم در فضای اتاقم  بال گسترده می خندد !!


دلم گرفته . . قلمِ سرکش  .  کاغذ مغرور را تصویر نمی کند  !! .

ذهنم آشفته  است . بلند می شوم پنجره را باز  ،   وجودم را به

نسیم  عطر زندگی  که از پنچره بدرون می وزد  . می سپارم  .


سرشار از نشاطی که زندگی را معنا می کند به میزم نزدیک

می شوم . . که نسیم  ،  پیام  از تو آورده  !! . و من صدای مهربان

تو را می شنوم  . دست هایت را میگیرم . . . صدای نوازشگر


قلمم را می شنوم . . می خواهد بنویسد !! کاغذ با گشاده رویی

برویم لبخند میزند  . و من شروع می کنم تا برای تو بنویسم

 . نازنین . سلام . . . . . .

...........................................................................

.........................................